به گزارش مشرق، اردیبهشتماه سال 61 جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در اقدامی انقلابی که بعدها در منشور روحانیت امام خمینی مورد تایید ایشان هم قرار گرفت، به اتفاق حکم بر سلب مرجعیت از یکی از مرجع بزرگ آن زمان آیت الله سید کاظم شریعتمداری دادند.
علت این اقدام اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، همکاری شریعتمداری با صادق قطبزاده معدوم در طراحی یک کودتا با شرکت برخی عناصر خارجی و پیشتر، همکاری با عوامل کودتای نوژه بود.
** آیتالله شریعتمداری؛ از استقبال محمدرضاشاه تا اخراج از تبریز
مرحوم سید کاظم شریعتمداری معروف به «شریعتمدار» در سال 1284 هجری شمسی در تبریز متولد شد. پدر وی سید کاظم میرفیضی از قندفروشان تبریز بود. وی در دوره جوانی تلاشهایی برای ورود به مجلس شورای ملی انجام داد اما بینتیجه ماند.
بیشتر بخوانید:
چمدان پر از پول در زمان شاه چگونه به شریعتمداری میرسید؟
وی در سال 1303 شمسی برای ادامه تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه قم رفت و در درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی موسس حوزه قم شرکت و یک دوره خارج فقه و اصول را در نزد آن مرحوم آموخت.
با شروع سلطنت محمدرضا شاه پهلوی و آزاد شدن آذربایجان از نیروهای شوروی، وی قصد سفر به تبریز را داشت. در این مسافرت اکثریت علمای شهر و طلاب استقبال و ملاقات با شاه را حرام اعلام کردند اما شریعتمداری در این سفر شاه را همراهی کرد و در مراسم 6 خرداد 1326 در مدرسه طالبیه تبریز برای خیرمقدم چنین گفت "اعلیحضرتا! طلاب علوم دینی فقط انتظار و تقاضا دارند که تناسب خدمتشان مورد توجه ملوکانه واقع شوند... بی نهایت متایف و شرمنده هستیم و قهرا به آقایان هم دیر خبر رسیده که نتوانستهاند افتخار شرفیابی حاصل کنند."
در این مراسم شریعتمداری 10 هزار تومان از شاه دریافت میکند اما سخنرانی وی با برخورد تند سایر علمای شهر مواجه شد و آیتالله میرزا فتاح شهیدی مجتهد وقت تبریز حکم به اخراج وی از تبریز داد. او مدتی در تهران ساکن شد و سپس به قم آمد و شروع به تدریس برای طلاب آذربایجانی کرد.
بعد از رحلت آیتالله بروجردی در سال 40شمسی، شریعتمداری مانند سایر شاگردان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری اعلام مرجعیت کرد. در آن زمان سران جبهه ملی در نشستی وی را شایسته مرجعیت دانستند و از آن زمان رابطه وی با اعضای جبهه ملی شروع شد.
** دارتبلیغ اسلامی، همکاری با ساواک و خلق مسلمان
محمدحسن شجاعیفرد از مبارزان پیش از انقلاب درباره ارتباط مهندس بازرگان و جبهه ملی با شریعتمداری میگوید "آقای اسرافیلیان تعریف میکرد سال 42 همراه شهید آیت و 2،3 نفر دیگر قم بودیم. بازرگان و اعضای نهضت آزادی هم آنجا بودند در مسیر همراه بودیم ما به سمت منزل امام خمینی میرفتیم بعد دیدیم آنها به سمت دیگری میروند گفتیم که منزل امام از این سمت است آنها گفتند میدانیم ولی مرجع تقلید ما شخص دیگری است. گفتیم چه کسی؟ گفتند آقای شریعتمداری!"
آیتالله شریعتمداری هرچند از سال 42 تا 57 در مقاطعی با نهضت امام همراهی داشت اما همزمان نیز روابط پشتپردهای با دربار و ساواک برقرار کرده بود.
یکی از همکاریهای وی با رژیم سلطنت مربوط به تاسیس دارالتبلیغ اسلامی قم بود که در سال 44 با هدف نشر و تبلیغ اسلام تاسیس شد اما در واقع هدف از آن تقابل با سایر نهادهای مذهبی بود که توسط روحانیون انقلابی اداره میشد. آیتالله وحیدی گلپایگانی شاگرد امام راحل درباره پشتپرده تشکیل دارالتبلیغ میگوید: "به یاد دارم یک روز از آیتالله گلپایگانی، قصه آقای شریعتمداری و دارالتبلیغی را که ساخته بود پرسیدیم چون یک سری حرفهایی در این باره شنیده بودم. این سؤال را خصوصی از آیتالله گلپایگانی پرسیدیم، ایشان فرمودند که "قبل از اینکه بروند سراغ آقای شریعتمداری سه یا چهار نفر آمدند سراغ من و معلوم بود که اینها از طرف شاه مأمور شدهاند که مسئولیت دارالتبلیغ را به من بدهند. من که فهمیدم جریاناتی پشت این است قبول نکردم و بعد از من رفتند سراغ آقای شریعتمداری که فوراً قبول کرده بود".
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شریعتمدار که خود را یک روحانی متمایل به نهضت نشان داده بود، تلاش میکرد تا به نحوی بخشی از انقلاب یا حتی همه آن را به نفع خود مصادره کند. با این حال تقابل وی با انقلاب اسلامی و ضدیت با امام خمینی موجب شد تا مرجعی که تا دیروز از سیاست کناره میگرفت و محافظهکارانه رفتار میکرد یکباره ورودی جدی به سیاست داشته باشد. یکی از این مسائل تاسیس حزب خلق مسلمان تبریز بود. به دنبال اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی در 19 بهمن سال 57، روز 24 اسفندماه حزب جمهوری خلق مسلمان به رهبری شریعتمداری در تبریز اعلام موجودیت کرد.
علاوه بر اینها وی شروع به صدور احکامی برای برخی روحانیون کرده و آنها را بهعنوان امام جمعه شهرهای آذربایجان منصوب کرد!هواداران خلق مسلمان که اکثرا اقداماتشان رنگ و بوی جدایی طلبانه داشت، در اولین اقدام صدا و سیمای آذربایجان را تصرف کردند. همچنین در پی گسترش ناآرامیها،کنترل مراکز حساس شهر مانند پایگاه دوم شکاری نیروی هوایی به دست اعضای حزب خلق مسلمان افتاد و برای نشان دادن قدرت خود شش فروند جنگده فانتوم را در ارتفاع پایین بر فراز تبریز به پرواز درآوردند.
آنها با راهاندازی راهپیمایی، جایگاه نماز جمعه تبریز را به آتش کشیده و تصاویر امام راحل را نیز پاره کردند.
مرحوم حجتالاسلام فلسفی درباره نگرانی امام از شکلگیری حزب خلق مسلمان و اقدامات آنها چنین میگوید "یک روز صبح امام به وسیله یکی از دوستان پیغام داد که به فلانی بگویید اینجا بیاید. خدمت ایشان رسیدیم. امام تنها بود. شروع سخن ایشان، گفتگو درباره حزب خلق مسلمان بود. امام فرمودند: ما میدانیم که اجانب به خصوص آمریکا با این انقلاب خیلی دشمن هستند و با وسائل گوناگون به آن ضربه میزنند. حالا اول کار است که آمده اند و حزب درست کردهاند. این حزب خلق مسلمان علی التحقیق ریشه خارجی دارد. این کلمه «خلق» را داخل عنوان حزب گذاردهاند -مثل اینکه کلمه دمکراسی را می خواستند داخل نام جمهوری اسلامی ایران کرده و بگویند: جمهوری دمکراتیک اسلامی ایران! خلق مسلمان هم یعنی همین، خلق در فارسی همین توده است. اینها میخواهند از همین حالا میان مسلمانان زمینه جنگ درست کنند و بگویند حزب جمهوری اسلامی و حزب خلق مسلمان. این قضیه ضربه زدن به انقلاب و پایمال کردن خونهای مسلمانان است. میخواهند این انقلاب را بکوبند و این موفقیت را از بین ببرند و یک چیز دیگر جایش بگذارند که منافع خودشان را تامین کند."(مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات حجتالاسلام فلسفی، ص399)
با پایان غائله حزب خلق مسلمان، شریعتمداری از ضدیت با نظام تازه تاسیس اسلامی و امام خمینی دست نکشید. در سال 1359 کودتایی در ایران طراحی شد که بیشتر شبیه جنگ بود. در این کودتا قرار بود محوریت با برخی افسران نیروی هوایی ارتش باشد و با بمبافکن جماران و برخی مراکز حساس را با خاک یکسان کنند. نقشی که عوامل کودتا برای آیتالله شریعتمداری در نظر گرفته بودند این بود که بعد از انجام کودتا آن را تایید کند.
برخی افسران کودتا که پیشینه مذهبی داشتند برای تایید اقدام خود به قم نزد شریعتمدار رفتند و وی در پاسخ به مراجعان مرتبا تکرار میکرد که "ظلم هرگز پایدار نمیماند!" فرمانده کودتا بنی عامری در جلسهای عنوان داشته بود"با علما و روحانیونی که طرفدار آیتالله شریعتمداری میباشند دست به دست هم دادیم تا یک اسلام نوین در سطح مملکت پیاده کنیم."
کودتای نوژه به یاری خدا شکست خورد اما بخشی از اعترفات کودتاچیان که مرتبط با شریعتمداری بود از صدا و سیما پخش نشد و نقش وی مخفی ماند. اقدام بعدی وی که دیگر مخفی نماند شرکت در کودتایی بود که صادق قطبزاده آن را هدایت میکرد.
یکی از مسائل مرتبط با کودتای قطبزاده شرکت داشتن آیتالله سید کاظم شریعتمداری در کودتا بود که منجر به سلب مرجعیت از وی شد. قطبزاده در بازجوییهای خود درباره نقش سید کاظم شریعتمداری میگوید "در بین مراجع فقط با واسطه با شخص آیتالله شریعتمداری، مسئله در میان گذاشته شده بود، البته توجه میکنید من مدت یک سال و خردهای است که اصلاً مسافرتی به هیچ جا نکردم، منجمله به قم؛ بنابراین شخصاً تماس نداشتم، ولی [با] دو واسطهای که صحبت شده بود با ایشان، من از طریق آن دو واسطه مطلع شده بودم که این مطالب، مسئله اصل براندازی بهنظر ایشان رسیده بود. در دو سه ماه قبل، یک بار آقای حجتالاسلام مهدوی رفتند آنجا و صحبت کرده بودند با ایشان، با آیتالله شریعتمداری و در مجموع، برخورد آیتالله شریعتمداری بسیار برخورد محتاطانهای بود، با کل مسئله.
...بعد وقتی که حجتالاسلام مهدوی تشریف برده بودند به خارج، من از حجتالاسلام آقای عبدالرضا حجازی خواستم مطلب را با حضرت آیتالله شریعتمداری در میان بگذارد و کلیات طرح را یعنی اصل کلّیت طرح را با آقای حجازی در میان گذاشتم. آقای [عبدالرضا] حجازی هم با آیتالله شریعتمداری آن طوری که به من گفتند مسئله را در میان گذاشته است و نقل قول از آقای حجازی است که ایشان گفتند که «من قبل از انجام برنامه، کاری نمیتوانم بکنم و بعد از انجام برنامه، بنده خود ایشان را تأیید میکنم و اقدام میکنم». این ماجرا گذشت. مجدداً بحث دیگری با آقای حجازی شد و آقای حجازی مجدداً رفتند و دفعه دوم که برگشتند گفتند که بحث همان است ولی آیتالله شریعتمداری یک مقدار زیادی ترسیدند. این ماجرا که مربوط به یک ماه و نیم قبل است، گذشت تا مجدداً آقای مهدوی آمدند. من مجدداً به آقای مهدوی گفتم و ایشان هم در مراجعت به من گفتند که «نظر ایشان همان است و اگر براندازی انجام شد، ایشان تأیید خواهند کرد»..."
هرچند در کودتای قطبزاده نقش آیتالله شریعتمداری اثبات شد، اما امام راحل به واسطه مرجعیت و جایگاه علمی وی اجازه بازجویی و محاکمه از وی را ندادند و صرفاً ارتباطات وی در بیتش محدود شد تا بار دیگر با عوامل مخرب و ضد انقلاب ارتباطی نگیرد. یکی از اشخاص تاثیرگذار بر ذهن شریعتمداری فرزندش حسن شریعتمداری بود که بعد از غائله حزب خلق مسلمان، با فرار از ایران در سال 1362 حزب چپ میانه «جمهوری خواهان ملی ایران» را بنا و در سال 83 هم از مؤسسین گروهک اپوزیسیون اتحادیه جمهوری خواهان است.
شریعتمداری تا پایان عمرش در قم در انزوا میزیست. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بعد از افشای دست داشتن وی در کودتا و افشای اسناد ساواک مبنی بر همکاری او با رژیم سلطنت، در تاریخ 1 اردیبهشت سال 61 رای بر سلب مرجعیت وی دادند. سایر روحانیون شهرستانها نیز بر عدم صلاحیت وی بر مرجعیت حکم دادند.
این اقدام امام سالها بعد در منشور روحانیت بازتاب پیدا کرد و تلویحاً این اقدام جامعه مدرسین را تایید و چنین نوشتند " آیا مدرسین محترم که ستون محکم انقلاب در حوزههای علمیه بودهاند ـ نعوذباللّه ـ به اسلام و انقلاب و مردم پشت کردهاند؟ مگر همانها نبودند که در کوران مبارزه حکم به غیرقانونی بودن سلطنت دادند؟ مگر همانها نبودند که وقتی یک روحانیِ به ظاهر در منصب مرجعیت از اسلام و انقلاب فاصله گرفت، او را به مردم معرفی کردند؟ آیا مدرسین عزیز از جبهه و رزمندگان پشتیبانی ننمودند؟ اگر خدای ناکرده اینها شکسته شوند چه نیرویی جای آنان را خواهد گرفت؟"(1367/12/03)
آیتالله شریعتمداری در غروب پنجشنبه 13 فروردین 1365 در بیمارستان مهراد تهران، بر اثر نارسایی کلیه درگذشت و در قبرستان ابوالحسن قم به خاک سپرده شد.